دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ 06 May 2024
چهارشنبه ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۲۰:۵۴
کد خبر: ۶۱۹۷۵
گزارش پولیتیکو از آنچه در دیاسپورای ایرانی می گذرد

تو را زنده زنده خواهم سوزاند!

پس از گفتگو با افرادی که مورد آزارواذیت قرار گرفته بودند به این نتیجه رسیدم که جرم واقعی قربانیان این نبوده که از دولت ایران حمایت می‌کنند. موضوع این هم نبوده که آنها تمام مشکلات ایران را به گردن غرب می‌اندازند. همان‌طور که دلیلش این نیست که آنها مخالف اعتراضات‌اند. مشکل اصلی در عوض آن بوده که آنها از مواضع حداکثری غرب در مورد تهران استقبال و جانب‌داری نمی‌کنند.
نویسنده :
مونس نظری

اکتبر پیش، وقتی شهرهای ایران شاهد اعتراضات خیابانی بود، شری حکیمی دعوت دیدار با آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه ایالات‌متحده را پذیرفت. در اتاق آذین‌بندی‌شده‌ی وزارت امور خارجه، حکیمی و شمار معدودی از زنان ایرانی-امریکایی، با بلینکن پشت میزی نشسته و واکنش‌ها در مقابل این اعتراضات و نیز نحوه برخورد ایالات‌متحده را به بحث گذاشتند.

 

تصویری که در آن سه‌تن از شرکت‌کنندگان _و از جمله حکیمی_ در عکسی ظاهر شده بودند، خیلی زود در توئیتر منتشر شد. 

 

حکیمی خیلی در مورد این عکس فکر نکرد. او که بنیان‌گذار و مدیراجرایی یک سازمان غیرانتفاعی است، برابری جنسیتی را در سراسر جهان ترویج می‌کند. او از توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ حمایت کرده و میزگردهایی را نیز با محمدجواد ظریف، وزیر امورخارجه وقت ایران، چه در طول این مذاکرات و چه در دوران پس از آن، ترتیب داده و رهبری کرده بود. حکیمی عموماً از قرارگرفتن در کانون توجه خودداری می‌کند. حضور او در رسانه‌های اجتماعی حضور معتدل و متوسطی است و عموماً تبلیغات زیادی هم دریافت نمی‌کند.

 

اما با این حال ساعاتی پس از ظاهرشدن عکس بلینکن در توئیتر، اوضاع تغییر کرد. در یکی از توئیت‌ها پرسیده شده بود: «چرا لعنتی؟! آخه چرا حکیمی هم باید توی این جلسه باشه؟» و در ادامه او را دست‌نشانده حکومت ایران خوانده بود. 

 

حملات به حکیمی زمانی تندتر و شدیدتر شدند که عکسی{ در سال ۲۰۱۵}با محمدجواد ظریف در توئیتر و یوتیوب منتشر شد.

 

حکیمی آن شب در حالی سر به بالین گذاشت که امید داشت حملات فروکش کنند. اما اوضاع بدتر هم شد. روز بعد، کاوه شهروز، وکیل کانادایی و عضو اندیشکده که بیش از ۳۰ هزار فالوور داشت، ویدئویی منتشر کرد که در آن حکیمی با هیجان داشت در مورد عکس‌گرفتن با ظریف صحبت می‌کرد. شهروز این عکس را توئیت کرده و گفت که حکیمی برای حکومت لابی کرده است. اتهامات او توجهات زیادی را به خود جلب کرد: در طول تنها دو روز، نام او ۳۵ هزار بار در توئیتر منشن شد. دیگرانی هم گفتند که او دست‌نشانده حکومت است.

 

اما باز هم رویکرد توئیتر در مقایسه با اینستاگرام نرم‌تر و آرام‌تر بود. در اینستاگرام او را با پیام‌هایی خشونت‌آمیز، که تقریباً همگی‌شان به زبان فارسی بودند، تهدید به تجاوز می‌کردند. دیگرانی هم بودند که او را تهدید به قتل کردند. یکی گفت: «تو را پیدا می‌کنم و زنده‌زنده می‌سوزانمت.» برخی از افرادی هم که پیام می‌دادند نوشته بودند: ما که می‌دانیم کجا زندگی می‌کنی!

 

این شد که حکیمی هفته پس از آن را در خانه خود نخوابید. او در آپارتمانش سیستم‌های امنیتی نصب کرده بود. او برنامه «DeleteMe» را دانلود کرد تا بتواند در حالت آفلاین فعالیت‌های خود را انجام دهد. اما تهدیدها کماکان ادامه داشتند.

 

حکیمی به من گفت: «روزگار قداری است... مردم سعی کرده‌اند مرا به عنوان یک سازمان‌دهنده از خود برانند.»

 

برای ایرانیان هفت‌ماه گذشته دوران فوق‌العاده آشفته‌ای بود. از سپتامبر گذشته، زمانی که مهسا امینی، زن ۲۲ ساله ایرانی، که به سبب حجاب نادرست در زمان بازداشت پلیس جان باخت، اعتراض‌های خیابانی آغاز شد. نحوه برخورد حکومت با این اعتراضات، احساسات مهاجران را برانگیخت و بسیاری از ایرانیان مقیم خارج، توسط همتایان خشمگین‌شان مورد آزار و اذیت قرار گرفته و تهدید شدند. در این حملات که عمدتاً زنان را هدف قرار داده، امریکای شمالی و اروپا بیشتر مورد هدف بوده است. قربانیان شامل فعالان برابری جنسیتی، روزنامه‌نگاران، تحلیلگران سیاست خارجی و یک مورخ بودند که هر کدام‌شان به تبانی با حکومت اسلام‌گرای تهران متهم شده‌اند.

 

هویت بسیاری از این مهاجمان مشخص نیست؛ زیرا بسیاری از این حملات ناشناس بوده و اغلب از اکانت‌های ناشناس در رسانه‌های اجتماعی استفاده شده است. برخی ازین آزارها نیز ممکن است توسط مؤسسات ساماندهی شده باشند، نه افراد واقعی. اما شمار حملاتی که از جانب افراد حقیقی صورت گرفته نیز کم نبوده است. برخی از آنها چهره‌هایی شناخته‌شده در جامعه مهاجران ایرانی هستند و برخی دیگر کمتر شناخته‌شده‌اند. اما همگی آنها را می‌توان تندروهایی دانست که متعهد شده‌اند کشور ایران منزوی شود؛ آن هم با رویکردی تهاجمی. در مورد اهداف‌شان نیز آنچه به اشتراک می‌گذارند {افراد دارای}سابقه حمایت از دیپلماسی غربی-ایرانی، یا گزارش اطلاعاتی است که به بحث در مورد نحوه برخورد ایالات‌متحده و متحدانش با جمهوری اسلامی پرداخته.

 

صنم نراقی-آندرلینی، بنیان‌گذار یک سازمان فمنیستی که با طرح‌های صلح به رهبری زنان در کشورهای درگیر مشغول فعالیت است، گفته: «آنها تلاش دارند ادعا کنند که هرکسی که وارد جزئیات شود یا درجه‌ای از پیچیدگی را به مکالمات بیفزاید، از عذرخواهان {ماله‌کشان} حکومت است.»

 

حالا فوریت تازه‌ای پیرامون ایران شکل گرفته است. از زمانی که دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۸ از توافق هسته‌ای خارج شد، تهران سخت تلاش کرده که خود را در فاصله‌ای نزدیک به {نقطه بی‌بازگشت}هسته‌ای قرار دهد و این کشور امروز بیشتر از همیشه به این هدف نزدیک شده است. بنا به تخمین یک مقام ارشد امریکایی، ایران حالا می‌تواند مواد شکاف‌پذیر را در مدت‌زمانی حدوداً ۱۲ روزه تولید کند.

 

 

پرزیدنت بایدن نیز مانند اسلاف خود متعهد شده که از دست‌یابی ایران به سلاح هسته‌ای جلوگیری خواهد کرد. و این موضوعی‌ست که او باید در کنار فروش تسلیحات تهران به روسیه، حمایت ایران از شبه‌نظامیان منطقه‌ای و حملاتش به نیروهای امریکایی در عراق و اعتراضات داخلی، با آنها مقابله کند. موضوعاتی که رسیدگی به هرکدام‌شان به صورت جداگانه دشوار و زمان‌بر است. این‌ها مسائلی هستند که در مجموع چالش خارق‌العاده‌ای ایجاد کرده و بایدن در تلاش برای حل یکایک آنهاست. بنابراین هیچ جای تعجب ندارد که بسیاری از طرفداران و مخالفان دیپلماسی به صورت یکسان موافق این موضوع باشند که پرداختن به ایران به خلاقیتی بالا، خصوصاً از جانب دیاسپورا (آوارگانی که دور از خانه و کاشانه خود می‌زیند. واژه‌ای که ریشه در متون یهودی دارد. م.) احتیاج دارد.

 

آنهایی که در ایالات‌متحده و اروپا دستِ پیش را دارند، عموماً اصالت‌شان ایرانی‌ست و همان‌ها هم هستند که در برابر آزارواذیت آسیب‌پذیرترند. و به نظر می‌آید که تهدیدات و آزارواذیت‌ها به اهداف آنها ضربه می‌زند: از زمان توافق هسته‌ای دو کشور در سال ۲۰۱۵، و در بحرانی‌ترین مقطع روابط با ایران، بسیاری از تحلیل‌گران طرفدار دیپلماسی، رویکرد سکوت را اتخاذ کرده‌اند.

 

علی واعظ، مدیرپروژه ایران در گروه بین‌المللی بحران حامی دیپلماسی گفت: «هدف این کمپین، ارعاب و ساکت‌کردن مردم است.» او به طور عمیقی ابراز نگرانی کرده که در صورتی‌که کارشناسان و ناظران نتوانند آشکارا مناظره کرده و سیاست جدیدی برای این کشور تبیین کنند، ایران به کشور بسیار منزوی‌تری نیز تبدیل خواهد شد. 

 

در میان کشورهای دیاسپورا (کشورهایی که تعداد پناهندگان‌شان زیاد است) دعوای سیاسی موضوع تازه‌ای نیست. از زمانی که فیدل کاسترو در سال ۱۹۵۹ قدرت را در دست گرفت، امریکاییان کوبایی در مورد اینکه ایالات‌متحده با چه شدتی باید با دولت‌های جزیره‌ای مخالفت کند، بحث می‌کنند. و یهودیان امریکایی انواع مختلفی از گروه‌های مدافع قدرتمند را تشکیل داده‌اند که بر سر حمایت واشنگتن از اسرائیل اختلاف‌نظر دارند.

 

برای ایرانیان امریکایی، اتهامات همکاری گسترده‌ای وجود دارد. اما این حملات، چیزی ورای سوگیری‌های گاه‌به‌گاه بوده است. فرناز فصیحی، خبرنگار نیویورک‌تایمز، که مکرراً در مورد ایران می‌نویسد، تهدید به مرگ و تجاوز جنسی شده است. یک بار برای نراقی-آندرلینی، پیامی توئیتری با تصویر یک طناب ارسال شد. الهه شریف‌پور-هیکس، محقق سابق ایران در دیده‌بان حقوق بشر و طرفدار توافق هسته‌ای گفت که با تصاویر گرافیکی‌ای که از او نشر یافته، برخورد کرده است. پسر شریف‌پور-هیکس هم که هیچ دخالتی نه در سیاست و نه دیپلماسی ندارد، تهدید به مرگ شده است.

 

 

آزارواذیت‌ها محدود به اینترنت نبوده. در اواسط اکتبر، دانشگاه شیکاگو پس از آنکه نگار مرتضوی، روزنامه‌نگار آزاد ایرانی-امریکایی را برای شرکت در نشستی دعوت کرد، تهدید به بمب‌گذاری شد. در پاسخ، تمهیدات امنیتی دانشگاه را افزایش دادند. این آزارها، اعضای دیاسپورا را در کشورهایی غیر از ایالات‌متحده نیز هدف گرفته است. هنگامی که روزبه پارسی –یک دانشگاهی و از افرادی که نسبت به تحریم‌ها بدبین بود_ به هیئتی در مورد اعتراضات در استکهلم ملحق شد، افراد حاضر در تظاهرات بیرون ساختمان، سعی کردند به ساختمان حمله کنند. در برلین، بنیاد فردریش-ایبرت-استیفتانگ (یک اندیشکده آلمانی مرتبط با حزب حاکم این کشور) گردهمایی ماه دسامبر را در مورد ایران لغو کرد... دلیل آن هم تهدید اعضای میزگرد و کارمندان این نشست بود... پس از آنکه یکی از کارشناسانی که قرار بود شهادت بدهد، در انتقامی ظاهری به دلیل انتشار مقاله‌ای در واشنگتن‌پست (که خواستار احیای توافق هسته‌ای میان ایران و غرب شده بود) در تیربار حملات قرار گرفت، و به تبع آن، جلسه استماع در مورد ایران را به تعویق انداخت.

 

 

این لغو که تنها یکی از روش‌های مقابله با آزارواذیت‌ها بوده، کار را برای طرفداران دیپلماسی دشوارتر کرده است. کارشناسان سیاست خارجی ایران، دعوت به نوشتن مقاله برای مجلات سیاسی‌ای نظیر همانی که من هم برایش می‌نویسم، رد کرده‌اند. دیگرانی هم به من گفته‌اند که به طور کلی از رسانه‌ها پرهیز می‌کنند. واعظ، مشاور سابق رابرت مالی، نماینده کنونی امریکا در ایران، گفت که این حملات، فضای دیپلماسی را «سمی» کرده است.

 

با وجودی که ایرانیان اهداف اصلی این آزارها بوده‌اند، اما این حملات تنها محدود به جوامع دیاسپورا نمی‌شود.

 

کلسی داونپورت، مدیر سیاست عدم اشاعه! در انجمن کنترل تسلیحات می‌گوید: «آزارواذیت‌ها وادارم کرد که دو بار در مورد توئیت‌کردن و اشاعه این موضوع فکر کنم.» و او هیچ علاقه‌ای به «اعتراف خود نداشت»... اما درک این موضوع بسیار ساده بود. داونپورت پس از نوشتن مقاله‌ای که مسیر تازه‌ای را برای ایران و امریکا پیشنهاد می‌کرد، مورد تهدیدات گسترده‌ای علیه خود و فرزندان خویش قرار گرفت. ضمن آنکه او چهار تماس تلفنی دریافت کرد که تماس‌گیرنده در آنها او را به فاحشگی برای ... متهم کرده بود.

 

این آزارها علاوه بر ناامیدکردن طرفداران دیپلماسی، هزینه‌های شخصی هنگفتی را نیز متوجه دریافت‌کنندگان آنها کرده است. نراقی-آندرلینی گفت که خانواده‌اش با اتهاماتی نظیر اینکه او طرفدار و عذرخواه {ماله‌کش} حکومت ایران است مواجه بوده‌اند مرتضوی به من گفت که وقت بیرون‌رفتن بسیار محتاط است. و  حکیمی هم گفت که بسیاری از دوستانش از او دفاع نمی‌کنند و برخی دیگر نیز حتی نمی‌خواهند با او ارتباط داشته باشند. و این موضوع او و کمپینش را نگران کرده است. حکیمی گفت: «این رفتار مستبدانه‌ای است. این طریق ساخت یک دموکراسی نیست.»

 

البته مهاجران ایرانی که آغازگر این حملاتند، قضیه را از زاویه دیگری می‌بینند. برای بسیاری از آنها بهترین راه متوقف‌کردن تهران، منزوی‌سازی شدید آن از سایر نقاط جهان است. اما برخلاف دیگر تندروها، این گروه، حمایت از دیپلماسی را نه‌فقط ضدمولد می‌دانند، بلکه آن را مساوی با حمایت از رژیم اطلاق می‌کنند.

 

شهروز که یک وکیل است و از اعضای ارشد مؤسسه مک‌دونالد-لویر کانادا، در توئیتی نوشت که رقبای ایدئولوژیک او «باید مورد سخره قرار گرفته و با آنها به عنوان دلقک‌های دیکتاتور رفتار شود.» او بی‌آنکه هیچ مدرکی ارائه بدهد این‌طور القا کرده که بسیاری از تحلیگران بدذات در صف طرفداران رژیم ایران هستند. او در این پست توئیتری نوشته که «بسیاری از آنان نگران این موضوع‌اند که حامی‌شان سقوط کند.»

 

این اولین باری نیست که شهروز (که از هیجان‌انگیزترین اصوات در مباحث غربی مرتبط با ایران است و می‌توان پست‌هایش را صدها بار بازنشر کرد، و توجه صدها نفر را جلب کرده)، به ترسیم Nazi parallels ([و از جمله ایدئولوژی خاص ژنرال‌ها و سیستم دست‌کاری ایدئولوژیک و ترور، دیاسپورا و واکنش دفاعی کلیسا و آزار آنها توسط نظامیان] و در کل شباهت‌های شگفت‌انگیزی که با الگوهای رفتاری و اندیشه‌های موجود در دوران فاشیستم اروپایی و به ویژه در دوران نازیسم وجود داشته. م.) پرداخته است. شهروز در توئیتی نوشته است که یکی از تحلیل‌گران منتقد حملات آنلاین، فردی بوده است مشابه آدولف آیشمن، معمار اصلی هولوکاست.

 

شهروز در توئیتی دیگر نوشته که فرناز فصیحی، گزارشگر تایمز «سخنانی را به زبان می‌رانَد؛ اما خودش آن‌قدری باهوش نیست که آنها را بفهمد.»

 

شهروز در کامنتی خاص در توئیت خود نوشته است که مرتضوی و امثال او فقط یک انتقاد به تهران دارند و آن اینکه: «چرا ظریف را بیشتر به امریکا نمی‌فرستند تا بشود او را به صورت جامع‌تری مورد انتقاد قرار داد.»

 

برای درک بهتر علت این آزارواذیت‌ها، اواخر فوریه با شهروز تماس گرفتم. شهروز پشت تلفن کمی سرسخت بود. در بخش اول گفتگومان، او بیشتر نقش تحلیل‌گری را بازی می‌کرد که برای وال‌استریت ژورنال و گلوب‌اندمیل می‌نویسد. او گفت: «من فکر می‌کنم که غرب باید برای کمک به مردم ایران و جهت سرنگونی رژیم این کشور، هرکاری غیر از اقدام نظامی را انجام دهد.» او به تئوری تغییری اشاره کرد که مستلزم تحریم‌های فراآتلانتیکی و پایان‌دادن به روابط دیپلماتیک با تهران بود.

 

تماسی با ثنا ابراهیمی، دکترای علوم کامپیوتر و دانشجوی دانشگاه ایلینوی شیکاگو داشتم. او کسی است که به طور مکرر حملاتی را علیه تحلیل‌گران انجام می‌دهد.... او گفت که به سبب دانشجوبودنش در ایران، تجربیاتی داشته که همان‌ها عاملی بوده‌اند بر اینکه مخالفانش با جمهوری‌اسلامی همکاری کنند. ابراهیمی بهم گفت: «به عنوان کسی که در آنجا زندگی کرده، این اقدامات را بی‌معنا می‌داند.»

 

چنین افرادی چطور می‌توانستند حامی دیپلماسی باشند؟

 

ابراهیمی در سال ۲۰۱۹ وارد امریکا شد. او لحظه ورودش به امریکا را «آزادی‌بخش» توصیف کرد. پس از آن، او استفاده از توئیتر را آغاز کرده و حالا بالغ از ۵۵ هزار دنبال‌کننده دارد. او هدف خود را انتقاد از خشونت‌های ایران و تحلیل‌گرانی دانسته که با افرادی مثل خودش موافق نیستند. در توئیت پین‌شده او (که بیش از ۸ هزار بار بازنشر شده است)، مرتضوی را متهم کرده که دلیلی برای تهدید بمب‌گذاری در دانشگاه شیکاگو بوده است (در تماسی، سخنگوی دانشگاه این موضوع را تأیید کرده بود که تهدیدی وجود داشته... اما او از مشخص‌کردن ماهیت این تهدید سر باز زده بود. و روزنامه کالج هم گزارش داده بود که این یک تهدید بمب‌گذاری بوده و سخنگوی مزبور هم این گزارش را مورد مناقشه قرار نداده بود).

 

ابراهیمی در توئیتی دیگر نراقی-آندرلینی را به «ترویج تبلیغات سپاه» متهم کرده و هشدار داده بود «روزی که حقیقت فاش شود، آن روز، روز غم‌انگیز و ترسناکی در زندگی شما خواهد بود.»

 

ابراهیمی در تماس تلفنی گفت که فکر می‌کنم کمپ طرفدار دیپلماسی، حملات را از تقارن خارج می‌کند. همچنین که او به من گفت که به صورت اینترنتی تهدیدات ناشناسی دریافت کرده و این آزارها یک‌طرفه نبوده است. او اسکرین‌شات‌هایی فرستاد که در آنها یک داوطلب وابسته به شورای ملی ایرانیان امریکایی _که گروهی فعال و جنجالی است_ انگلیسی او را مسخره می‌کرد. این پوستر همچنین ابراهیمی را متهم کرده بود که «متملق و چاپلوس» است.

 

شهروز هم گفت که تهدیداتی دریافت کرده و به رفتار تحلیلگران مخالف خودش اعتراض کرده است. او به من گفت که به سبب حمایت از تحریم‌ها به او برچسب «جنگ‌افروز» و «بچه‌کُش» داده‌اند.

 

در تماس‌مان از شهروز پرسیدم که آیا تعهد او به آزادی بیان در تنش با پست‌های پیرامون و به ویژه در استناد به رایش سوم بوده است؟ او که به یکباره بُراق شده بود، گفت: «بیا این موضوع را بررسی کنیم دانیل! فرض بگیرید که با یک نازی صلیب‌شکسته (استفاده از صلیب شکسته به عنوان نماد نژاد آریایی برای اولین بار توسط امیلی بورنوف مطرح شد. م.) طرف هستید. اگر من به طور مشخص اشاره کنم که [اوه این لعنتی یک نازیه واقعی است] آیا این اظهارنظر غیرلیبرال است و باعث خشم و شرمندگی فرد می‌شود؟ یا تنها یک‌جور اشاره کردن است؟» شهروز در اینجا استدلال می‌کند که: «سوژه‌های من دقیقاً به همین ترتیب برچسب‌گذاری می‌شدند. و من فکر می‌کنم که آنها درست معادل اخلاق و خصایص نازی‌ها هستند.»

 

وقتی از شهروز پرسیدم که با توجه به شمار وسیع فالوورهایش در شبکه‌های اجتماعی، در قبال برخی تهدیدها احساس مسئولیت می‌کند یا نه، پاسخ مشابهی دریافت کردم.

 

او گفت: «من تهدید را از هر نوعی که باشد، محکوم می‌کنم.» اما در عین‌حال استدلال کرد که برای او «اشاره به حقیقت» غیرمسئولانه نیست. شهروز هم در توئیتر و هم در تماس با ما گفت که می‌خواهد «تن‌ و بدن مخالفانش را به لرزه بیندازد.»

 

اما این تهدید صرفاً توسط افرادی چون او و ابراهیمی هدایت نمی‌شود... در واقع مقیاس این تهدیدات نشان می‌دهد که بسیاری از آنها از سوی افراد انجام نمی‌گیرند. به عنوان مثال مرتضوی، در مقطعی زمانی از سوی ۵۵ هزار کاربر در توئیتر تگ (برچسب‌گذاری) می‌شد... رقمی که برای یک روزنامه‌نگار آزاد عدد قابل توجهی است. اما از این ۵۵ هزار اکانت، لااقل ۱۶ هزارتای آنها یا اصلاً فالوور نداشتند یا تعداد دنبال‌کننده‌هایشان انگشت‌شمار بود و بعضاً بیش از ۱۰۰ بار در روز موضوع را توئیت می‌کردند. بگذریم که یکی ازین اکانت‌ها در روز ۱۶۰۰ بار مطلبی را توئیت می‌کرد.

 

مارک اوئن جونز، استاد دانشگاه حمدبن خلیفه و نویسنده کتاب اقتدارگرایی دیجیتال در خاورمیانه گفت: «شواهد زیادی وجود دارند که نشان می‌دهند بازیگران سازمان‌یافته، از اینترنت برای شکل‌دادن به بحث‌ها در مورد ایران استفاده می‌کنند.» 

 

برخی از حملات احتمالاً توسط دشمنان ایران حمایت می‌شوند. به عنوان نمونه در آوریل ۲۰۲۱، فیسبوک، صدها حساب جعلی مرتبط با مجاهدین خلق را، که یک گروه جنجالی و جنگ‌طلب ایرانیِ مستقر در آلبانی است، حذف کرد. و در دوران ترامپ، وزارت امور خارجه امریکا، پروژه ضداطلاعاتی ایران را تأمین مالی کرد: ابتکار دیجیتالیِ غیرشفافی که به طور معمول حامیان دیپلماسی و روزنامه‌نگاران را لابی‌گران ایرانی اطلاق می‌کرد.

 

اما این ابتکار پس از آنکه معلوم شد صرفاً دارد از پلتفرم خود برای آزار آنان استفاده می‌کند و نه انتقاد از ایران، بودجه خود را از دست داد. بازوی توئیتری پروژه از سال ۲۰۱۹ غیرفعال بوده است. اما مریم معمارصادقی، (به ظن عده‌ای) بنیان‌گذار گزارش‌شده این ابتکار، در جریان اعتراضات اخیر نیز کماکان آنلاین و فعال باقی مانده و از برچسب‌زدن به آنهایی که مخالف‌شان است، خجلت‌زده نبوده است. او در ماه اکتبر نیز مرتضوی را به عنوان عامل تهدید بمب‌گذاری مورد شماتت قرار داد.

 

به نظر می‌رسد که بسیاری ازین حملات از جانب گروه‌های حرفه‌ای دیاسپورا تدارک دیده شده و از جانب ربات‌ها به اجرا درآمده است. اما دلیلی وجود داد که شمار زیادی از مهاجران عادی هم در حال بازتوئیت و ارسال مجدد تهدیدها هستند. 

 

پس از گفتگو با افرادی که مورد آزارواذیت قرار گرفته بودند به این نتیجه رسیدم که جرم واقعی قربانیان این نبوده که از دولت ایران حمایت می‌کنند. موضوع این هم نبوده که آنها تمام مشکلات ایران را به گردن غرب می‌اندازند. همان‌طور که دلیلش این نیست که آنها مخالف اعتراضات‌اند. مشکل اصلی در عوض آن بوده آنها از مواضع حداکثری غرب در مورد تهران استقبال و جانب‌داری نمی‌کنند.

 

و در نهایت شاید هیچ جایگزینی را نتوان برای دیپلماسی‌ای پیدا کرد که نیروی نظامی را شامل نشود. بماند که برخی تحلیل‌گران نگران آن‌اند که کمپین آزار شاید برای هموارکردن مسیر به سوی یک حمله طراحی شده است.

 

منبع خبر : پولتیکو
منبع: پولتیکو
ارسال نظر
  • تازه‌ها
  • پربازدیدها

روایت خبرگزاری قوه قضاییه از مرگ نیکا شاکرمی

مشروبات الکلی تقلبی کجا و چطور پر می‌شوند؟

دیدگاه؛ چرا حکمرانان شنبه را تعطیل نمی‌کنند؟

هزینه عملیات نظامی ایران علیه اسراییل چقدر شد؟

مهریه؛ ابزار سودجویی برخی زنان یا زورگویی برخی مردان؟!

یک بزم کوچک در اسپیناس پالاس...

ماجرای انفجار در اصفهان چیست؟| آمریکا: از گزارش‌هایی درباره‌ی حمله اسرائیل به داخل ایران مطلعیم| فعال شدن پدافند هوایی ایران در آسمان چند استان کشور

حمایت از کدام خانواده؟

چرا تروریست‌ها چابهار را هدف گرفتند؟ | ظرفیت بندر چابهار بیشتر از گوادر است | جنبش‌های تجزیه‌طلبانه بلوچی مخالف سرمایه‌گذاری چین در چابهار هستند

۹۵ درصد قصور پزشکی در بیمارستان بیستون؛ دلیل فلج مغزی بهار

بیانیه سیدمحمد خاتمی در ارتباط با حمله به ساختمان كنسولگرى ايران در سوریه

‏‎از حمله تروریستی به مقر نظامی در راسک و چابهار چه می‌دانیم؟| این گزارش تکمیل می‌شود

حالا چه باید کرد؟

برد و باخت ایران در جنگ اوکراین | جمهوری باکو دست‌ساز استالین است

پیشنهاد سردبیر
زندگی